معنی بیماری تخریب مفاصل

لغت نامه دهخدا

مفاصل

مفاصل. [م َ ص ِ](ع اِ) ج ِ مفصل.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). ج ِ مفصل به معنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان.(آنندراج). پیوندگاههای اندام.(غیاث)(ناظم الاطباء). بندها.پیوندها.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بچر، کت عنبرین بادا چراگاه
بچم، کت آهنین بادا مفاصل.
منوچهری.
بند ندیده ست بسته چون نه پدید است
بند همی بیند از عروق و مفاصل.
ناصرخسرو.
عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل
جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل.
سنائی.
تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 23).
فلک را سلاسل ز هم برگسست
زمین را مفاصل به هم درشکست.
نظامی.
میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من
ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم.
سعدی.
گر تیغ زند به دست سیمین
تا خون چکد از مفاصل من
کس را به قصاص من مگیرید
کز من بحل است قاتل من.
سعدی.
ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم.
سعدی.
مفاصل مُرتَخی و دست عاطل
به از سرپنجگی و زور باطل.
سعدی.
و رجوع به مفصل شود.
- باد مفاصل، در تداول، روماتیسم.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- داءالمفاصل، درد مفاصل. وجع مفاصل.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- درد مفاصل، درد بندگاه ها.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دردی که بر یکی از مفاصل مثلاً زانو، آرنج، مچ پا وجز آن عارض شود: شراب سپید و تنک خداوند معده ٔ سودایی را... درد مفاصل آرد.(نوروزنامه).
- وجع مفاصل، رجوع به دو ترکیب قبل شود.
|| سنگریزه های سخت فراهم آمده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ریگستان سنگریزه ناک میان دو کوه که آبش صاف و سرد می باشد.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). ریگستان میان دو ریگ توده ٔ دراز که آب آن صاف و سرد باشد.(ناظم الاطباء).


تخریب

تخریب. [ت َ] (ع مص) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). خراب کردن. (آنندراج). ویرانی و خرابی و پایمالی و پاسپردگی و انهدام. (ناظم الاطباء). ویران گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد): چون بواسطه ٔ دیار هند رسید لشکر به تخریب دیار... دست برگشاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321).
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن.
مولوی.
|| تخریب مزاده، خُرْبه قرار دادن توشه دان را. (اقرب الموارد) (المنجد).

فارسی به عربی

تخریب

تهدیم، دمار

عربی به فارسی

تخریب

خرابکاری عمدی , کارشکنی وخراب کاری , خرابکاری کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

تخریب

نا آباد کردن چیزی را، ویران کردن


مفاصل

جمع مفصل، بمعنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان، پیوندها، بندها

فرهنگ معین

مفاصل

(مَ ص) [ع.] (اِ.) جِ مفصل.


تخریب

(تَ) [ع.] (مص م.) ویران کردن، خراب کردن.

فرهنگ عمید

مفاصل

مَفصل


تخریب

خراب کردن، ویران کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مفاصل

مفصل‌ها، بندها

فرهنگ فارسی آزاد

مفاصل

مَفاصِل، به مِفصَل، مَفصِل مراجعه شود،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تخریب

ویرانی

معادل ابجد

بیماری تخریب مفاصل

1716

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری